بدهکاری های من+یک روایت


یک میلیون شهریه ی دانشگاه داده ام!

180 تومان حق نمایندگی!

110 تومان پکیج ها را سفارش داده ام!

600 تومان بدهکار دانشگاهم!

بی خیال همه ی دنیا و درس هایش!

بفکر جذب دانش آموز هستم!

تا بلکه بخشی از هزینه ها جبران شود!

می شود آیا؟!!!!؟

روایتی از پیامبر

دو نفر به نزد رسول خدا رفتند. گفتند یا رسول الله پدرمان از دنیا رفت. چه کنیم تا روحش شاد باشد.

حضرت فرمود وضع مالی اش چگونه بود؟
گفتند وضع بسیار خوبی داشت. درختهای خرمای زیادی داشت. در حال حاضر هم چندین انبار پر از خرما دارد.
پیامبر فرمودند: حاضرید مالش را در راه خدا انفاق کنید؟
گفتند : آری
حضرت فرمود: بروید و تمام خرماهایی که داشت را بین فقرا پخش کنید و سپس باز گردید.
رفتند و چند روز بعد پیش رسول خدا آمدند.
گفتند : یا رسول الله هر آنچه دستور فرمودید اطاعت شد.
حضرت فرمودند: مجدد بروید و خرماهایی را که گوشه و کنار انبار ها مانده آنها را هم انفاق کنید. دقت کنید که هیچ خرمایی حتی یک دانه هم آنجا باقی نماند.
رفتند و این کار رسول خدا را نیز انجام دادند.
بار دیگر نزد رسول خدا رفتند.
حضرت فرومد: بروید و بار دیگر با دقت انبارها را بگردید.
گفتند یا رسول الله این بار با دقت تمام انبارها را خالی کردیم. حتی یک دانه خرما هم باقی نمانده که انفاق کنیم.
حضرت فرمودند بروید و باز هم بگردید و این بار هر چه مانده را نزد من بیاورید.
رفتند و گشتند تا اینکه تنها یک خرمای نصف شده ی له شده پیدا کردند و آن را نزد رسول الله آوردند.
حضرت فرمودند: انفاق تان قبول. اجر بسیار بزرگی برای پدرتان فرستادید.
اما اگر پدرتان خودش همین یک دانه خرمای نصفه ی له شده را انفاق می کرد از این همه خرمایی که شما برایش انفاق کردید ثوابش بیشتر بود.
خدایا کمکم کن!
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد