چند سخن زیبا

هیچ تنگنایی نیست که در برابر آن در بحرانی ترین لحظات نوری از امید بر اعماق دل نتابد. 

 

بر گرفته از کتاب مردی که می خندد «ویکتور هوگو» 

  

«و از علائم مومن آرامش و اندوه است » اندوه؟ نه، آرامش؟ نه، اندوه و آرامش . روحی که در درد پخته  شود آرام می گیرد. احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمی تواند یافت، آرام می گیرد. 

کسی که می داند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد. غم هنگامی  بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی . 

آرامش غمگین!  

سکوت بر سر فریاد!  

سکونت گرفتن در طوفان! 

تصادفی نیست که آن «میوه ی ممنوع» را که در بهشت خورد میوه ی «درخت بینایی» گفته اند. 

میوه ای که تا از حلقومش فرو رفت باغ سر سبز و زندگی خوش و آرام و سرشار از لذتش در بهشت، غربت خاکی پر از رنج و تنهایی در زمین «گشت»! و این است معنای بی پایان آن حقیقت جاویدی که «هبوط آدم» نام دارد و عصیان آدم. 

 

چندسطری از کتاب هبوط دکتر «علی شریعتی» 

از نژاد آتش

من که گامهای خسته ام  

زبانزد تمام راه های بی نشانه است 

و هستیم 

چو دوره گردهای ناشناس 

بغچه ای به روی شانه است 

پهندشت خاک ؛خانه 

آسمان بی کرانه ام  

سقف آشیانه است 

به بندهای نازک تعلق آشنا نبوده ام 

هنوز سر  

بر آستان ابتذال زندگی نسوده ام 

من که  

ریشه در نهاد آسمان نهاده ام 

و دل  

به چشم های دختر ستاره داده ام 

ادامه مطلب ...

سلام دوستان

عید امسال هم آمد و رفت ما مانده ایم و یک دنیا زندگی