(خدایا شکر)پاسخ پست قبلی

بعضی وقتها آدم صبر میکنه ومیدونه از این صبرش مطمئنه نتیجه ای نمیگیره(بدترین حالت)
خداوند گفته صبر کنید حتی صبری که برای شما سخت و نفسگیره شما نمیدانید براتون تو این صبر خیری هست
چرا خدا تو قرآن میگه
الله مع الصابرین
پس خدا همراه شماست
یه سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فکر کردین آیا برای خدا کاری داره در یک چشم برهم زدن همه چیزو خوب کنه همه اوضاع و احوال پولی و رحیشون خوب بشه؟
پس چرا اینکار رو نمیکنه؟
فرض چند ثانیه دیگه یه معجزه همه دنیا رو ترکوند و وضع هممون بی نهایت توپ شد
اونوقت خجالت نمیکشیم که اینهمه می نالیدیم
خدا که کمبود نداره
ببینید ما چقدر خوبیم که ما رو داره امتحان میکنه
تا خوبترامونو در بیاره
یه نکته حیرت انگیز:
دوده آتیش سیاه و زشت،کثیفو بی ارزشه و بسیار سیاه و نرمه
اما الماس بسیار قیمتی،محکمترین ترکب به طوری که همه چیزو با اون برش میدن ،وحشتناکم قشنگه
اما تمام اتم ها و مولکولها و ترکیب شیمیایی دوده و الماس یکیه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
برین تحقیق کنین
چطور این همه تفاوت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱
دلیل علمی: هرگاه دوده را تحت چند هزار درجه(دقت کنید چند هزار) فشار قرار بدن ،مولکولهاش بهم نزدیک میشنو با همان ترکیب قبلی بدون هیچ کونه واکنش شیمیایی تبدیل به الماس میشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!۱۱
خدا داره دوده وجودمونو تحت فشار قرار میده تا از الناس بسازه
الماسی که هر مشکل سختی رو ببره
میدونید این الماس چیه؟
اگه گفتین
تا فردا شب ساعت ۱۱ فرصت دارین
من اوضاعم اینقدر داغونه اگه بگم حمتون دلتون از خوشحالیی قشه میره
نه نه بد جنس نیستید
یعنی اگه خودتون با من مقایسه کنید میبینید وضعتون خیلی خوبه
علاوه بر فقر بیکاری تک فرزند بودن بیماری پدر و مادر رو هم بهش اضافه کنید که هزینه ای برا درمانشون ندارم و آب شدنشونو میبینم
با این حال من بعد یه دوره نا امیدی
گفتم لعنت بر شیطان
و به خودم قول دادم از این به بعد همیشه کلمه شکر را بارضایت بر زبان بیارم
و میگم خدا یا تیکه تیکم کن میخام هر تیکم تو رو جدا جدا شکر کنه

الماس وقتی تشکیل میشه هیچوقت خورد نمیشه.پایداریش ماندگار میشه.الماس استقامت ماست.همون توکل به خدا

نمی دانم های من

هجوم حجمه ی نادانسته ها بس ناامید کننده است! به راستی چه باید کرد؟ 

چه فرق می کند کجا باشی؟ فقط باید بدانی چه می خواهی؟ همان چیزی که مدتی است مرا همچون کلافی سردرگم و مشغول به خود کرده! در میان همه ی نمی دانم هایم گرفتارشده ام در کنار این همه، چه کنم؟ نمی دانم! 

صرف خواندن پول نمی شود اصلا کلا پول درآوردن بلد می خواهد و هیچ کجا نمی توان بلد بود من از صفر مطلق شروع میکنم -274درجه و شاید به صفر  بتوانم برسم هرچه باشم بازهم صفرم! 

خدایا چه کنم  

خدایا 

خدایا 

همه چیز دانستن، باهم ناممکن است ولی چه می شود کرد وقتی همه چیز دوست داشتنی اند انتخاب کدامیک بایسته تر و شایسته تر است خدایا خدایا کمک 

ولی آنکه از عمران می آید کامپیوتر چه کرده 

آنکه از مکانیک 

صنایع 

انها در رشته هایشان چه دیده اند که به کامپیوتر روی می آورند آن هم از نوع نرم افزار 

شاید هنوز برای پول درآوردن زود است 

هرطور که نگاه می کنم آنچه باید باشم نیستم همین است که تمام دنیایم را به خود مشغول کرده 

به قول محمود نامنی به نقل از دکتر شریعتی این همه ی آنچیزی است که می توانم نه همه ی آنچیزی که می خواهم 

وبازهم و بازهم 

شاید باید سعه ی صدر داشته باشم 

شاید باید ...... 

نمی دانم 

می دانم که نباید از تلاش دست کشید می دانم که من امروز با من 5سال پیش تفاوت داریم اما من امروز با رشدی که آدم های اطرافم کرده اند رشد نکرده ام 

می دانم که نا امید شیطان است 

می دانم که از خودم توقع دارم اما این توقع زیاد نیست 

نبود سرپناهی که مرا زیر چتر خود بگیرد و راه را از چاه نشانم دهد !  

می دانم که اگر بروم اداره زود پیر می شوم 

می دانم که اگر بروم شرکت هم  

اما برای شروع پس چه کنم 

خدایا خدایا کمک 

شاید برای همه ی اینهاست که نه شرکت جور می شود نه اداره! 

یعنی باید چه کرد؟ 

بازهم تلاش و تلاش و تلاش 

دوباره از صفر شروع کنم؟!؟ ولی چندبار و تاکی؟! 

نمیدانم 

خدایا شکر به همه ی نعمتهای بینظیرت حتی بیکاری که پر است از کارهای مختلف

به استقبال یلدا

یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است

که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت

یلدایتان مبارک

آدمهای اطراف من

سلام  

کم کم  

اینجا داره به پاتوق دوباره ی من و یه دفترچه ی خاطرات تبدیل میشه!  

راستش اینقدر توقع آدمهای دوروبرم از من زیاد شده که من از خودی خودم تعجب می کنم آنقدر که دیدم هیچ کس محرم تر از همه نیست..... 

گفتم یه کاریکلماتور هم بنویسم شاید توقعشان کمی کمتر شد..... 

خدا به خیر بگذرونه این روزهارو...........

عباس احمدی

نذر کردم بروم خوب گم و گور شوم
یک دهه از جلوی چشم خودم دور شوم

بروم جانب تفتیده‌ترین تاکستان
مست از جذبه‌ی هفتاد و دو انگور شوم

جام حیرت بزنم مست علی مست شوم
چای هیئت بخورم نور علی نور شوم

اشک می‌ریزم و امید که این فن شریف
اگر از روی ریا باب شود، کور شوم

سببی ساز که از روضه به آن‌جا برسم
که خریدار سرِ دار چو منصور شوم

من اگر سمت شهادت نروم از سر ترس
مددی حضرت ارباب که مجبور شوم

در رثای تو شدم شاعر و دارم امید
با تو محشور شوم من نه که مشهور شوم!