-
خیام
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1391 22:38
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه فردا علم نفاق طی خواهم کرد با موی سپید قصد می خواهم کرد پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم نشاط کی خواهم کرد امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات به جز سودا نیست ضایع مکن این دم ار دلت...
-
آوای دل
شنبه 20 خردادماه سال 1391 19:03
شاعر سرخوش پارسا در سکوت مطلق دنیای دل در گلویم می شکست آوای دل دل به پای همدلی پیمان چو بست طاقت من طاق شد در پای دل ناله ام دیگر مرا همراه نیست چاره سازم نیست زاری های دل می گریزم از هجوم ناله ها باز خامم می کند نجوای دل سوز من همراه شد با سوز شمع عالمی داریم با شب های دل شمع سو سو می زند بر حال دل گاه او سوزد گهی...
-
پدر...
جمعه 19 خردادماه سال 1391 21:17
دست هایت طعم ایمان می دهد بوی نان وعطر ریحان می دهد ای نگاهت وسعت آیینه ها این خیال مرده را جان می دهد می گذارم چشم بر چشم دلت موج هایم دل به طوفان می دهد دست هایت را بکش روی سرم حال ِ مبسوطی به انسان می دهد ! باز می شد...می کشیدی دربرم شانه هایت غصه پایان می دهد کاش عمرت همچو گل پَرپَر نبود ! خاطراتت ... طعم ِباران...
-
یا صاحب الزمان
سهشنبه 9 خردادماه سال 1391 01:06
رسیدهام به چه جایی... کسی چه میداند رفیق گریه کجایی؟ کسی چه میداند میان مایی و با ما غریبهای؟! افسوس... چه غفلتی! چه بلایی! کسی چه میداند تمام روز و شبت را همیشه تنهایی «اسیر ثانیههایی» کسی چه میداند برای مردم شهری که با تو بد کردند چهگونه گرم دعایی؟ کسی چه میداند تو خود برای ظهورت مصمّمی اما نمیشود که بیایی...
-
وعده های خداوند
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 00:42
خداوند وعده نکرده است که آسمان پیوسته آبی و آفتابی باشد . خداوند وعده نکرده است که راه زندگی تا پایان گل و ریحان و سنبل و ضیمران باشد . خداوند وعده نکرده است آفتاب ِ بی باران شادیِ بدون غم و آسایش بی رنج را . اما خداوند وعده کرده است که هر روز نیرو بخشد و با هر سختی آسانی و آسایش آورد و در راه زندگی چراغ هدایت آویزد ،...
-
مادر
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 14:16
ای مادرم پروردگار روی این ارض گرچه فقط ایزدپرستی باشدم فرض اما چو از آن شیره ی جان تو مستم در عالم مستی توراهم می پرستم از او گرفتم رخصتی تا زنده هستی سجده به سوی تو نخواند بت پرستی بی شک خدا همسان من گر مادری داشت اینک برای خود خدای دیگری داشت روز مادر مبارک
-
حرفهایی از شهید آوینی
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 01:36
امشب یادی از شهید کردم از زبان خودش: بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه میکردیم معمولاً به زبانهای مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً یادم است که در حدود سالهای45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاشکه همهاش از انار نقاشی میکشید، رفتیم....
-
چند خطی از هوای امروز برایتان آورده ام!
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 12:24
نمی دانم چه باید باشم در زندگی لحظه هایی هستند که گاه آرزو می کنیم زودتر فرا برسند و لحظه هایی که . . . امروز از آن روزهاست که انتظار فرا رسیدنش رو داشتم. خوشحالم اما ناراحت . . . گاهی برای خودمون از آرزوهامون یه کوه میسازیم بعد که این قله ها فتح میشن احساس تهی بودن می کنیم. یعنی من این جوری ام نمی دانم چرا از تهی...
-
چند سخن زیبا
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 23:50
هیچ تنگنایی نیست که در برابر آن در بحرانی ترین لحظات نوری از امید بر اعماق دل نتابد. بر گرفته از کتاب مردی که می خندد «ویکتور هوگو» «و از علائم مومن آرامش و اندوه است » اندوه؟ نه، آرامش؟ نه، اندوه و آرامش . روحی که در درد پخته شود آرام می گیرد. احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمی تواند یافت، آرام می گیرد. کسی که...
-
از نژاد آتش
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 13:40
من که گامهای خسته ام زبانزد تمام راه های بی نشانه است و هستیم چو دوره گردهای ناشناس بغچه ای به روی شانه است پهندشت خاک ؛خانه آسمان بی کرانه ام سقف آشیانه است به بندهای نازک تعلق آشنا نبوده ام هنوز سر بر آستان ابتذال زندگی نسوده ام من که ریشه در نهاد آسمان نهاده ام و دل به چشم های دختر ستاره داده ام به ذلت حقیر خاک تن...
-
سلام دوستان
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 01:12
عید امسال هم آمد و رفت ما مانده ایم و یک دنیا زندگی
-
مقصود تویی کعبه و بت خانه بهانه است
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 11:29
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم رود از هر مژه چون سیل روانه خواهد بسر آمد شب هجران تو یا نه ای تیر غمت بر دل عشاق نشانه خلقی به تو مشغول و تو غائب ز میانه رفتم بدر صومعه زاهد و عابد دیدم همه را پیش قدت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه زاهد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه روزی که...
-
احساس من از خودم
دوشنبه 8 اسفندماه سال 1390 18:10
اگر ناشکری نباشه گاه آرزو می کنم: که ای کاش لال آفریده می شدم. بارها و بارها به خودم نهیب زدم که تو حرف نزن ء تو ساکت باش اما نمیشه!!واقعا نمیشه!! لال بودن را بیشتر می پسندم تا حرفی بزنم و دیگران رو ناراحت و عصبانی کنم و یا به قول معروف : نداشتن یه غمه و داشتن ۱۰۰۰تا!!! {ای کاش این زبان سرخ را نداشتم} {خدایا بی اثر...
-
لاادری
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 12:27
لالهی وحشی من به چه امید سر از خاک برون میآری؟ به خیالت که بهار آمده است؟ گل به بار آمده است؟ که زمستان سپری گشته و سرما رفته؟ یخ غم وا شده و سوز ز صحرا رفته؟ لالهی وحشی من به چه امید سر از خاک برون میآری؟ به خیالت که در این ابر عقیم، نم بارانی هست؟ یا در این باد که گلشن همه افسرده از اوست نفسِ گرمِ بهارانی هست؟...
-
آلبر کامو
یکشنبه 7 اسفندماه سال 1390 01:04
با آپلود کتاب آلبر کامو شروع می کنم . اینبار تصمیم گرفتم که اول کتابهارو تو سایت بزارم بعد شروع کنم به خوندنشون امیدوارم شما هم این کتابها رو دانلود کنین و بخونین و نظر بفرستین موفق باشید دانلود کتاب سقوط آلبرکامو
-
یکبار دیگر
جمعه 5 اسفندماه سال 1390 22:57
امروز یکبار دیگه تصمیم گرفتم برای چندمین بار وبلاگم رو افتتاح کنم. نمیدونم کار درستی انجام می دم یا نه! شاید حسین پناهی بهتر بیاد کمکم با این گفته اش: می نویسم نه از آنروی که سخنی گفته باشمء می نویسم تا سخنی بر روی دلم تلنبار نشود. روحش شاد البته ببخشید که لغات و کلماتش کمی جابجا شده