ای مادرم پروردگار روی این ارض
گرچه فقط ایزدپرستی باشدم فرض
اما چو از آن شیره ی جان تو مستم
در عالم مستی توراهم می پرستم
از او گرفتم رخصتی تا زنده هستی
سجده به سوی تو نخواند بت پرستی
بی شک خدا همسان من گر مادری داشت
اینک برای خود خدای دیگری داشت
روز مادر مبارک
امشب یادی از شهید کردم
از زبان خودش:
بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه میکردیم معمولاً به زبانهای مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم.
ادامه مطلب ...نمی دانم چه باید باشم
در زندگی لحظه هایی هستند که گاه آرزو می کنیم زودتر فرا برسند و لحظه هایی که . . .
امروز از آن روزهاست که انتظار فرا رسیدنش رو داشتم.
خوشحالم اما ناراحت . . .
گاهی برای خودمون از آرزوهامون یه کوه میسازیم بعد که این قله ها فتح میشن احساس تهی بودن می کنیم.
یعنی من این جوری ام نمی دانم چرا از تهی سرشار می شوم مثل اینکه رسیده ام آخر راه . . . .
من در عصری هستم که آروزهایم به کوه شدن نمی رسند همگی تپه های کوتاه و دست یافتنی هستند اما نمی دانم چرا فتح این تپه های کوچک هم برایم غنیمت است.
امروز خوشحالم اما نمی دانم برای چی . . .
همه چیز همان است که باید باشد اما . . .
فتح کردن همیشه پایان کار نیست بلکه آغازی است که پایانی دیگر را به همراه دارد و فاصله ی بین این آغاز و پایان را زمان و تجربه تعیین می کنند.