- این مملکت تا هزار سال دیگه درست بشو نیست!
- ای آقا! ما کجا غرب کجا! اونا دویست سال از ما جلو هستن!
- مملکت رو بر باد دادن، نابود کردن!
- کار دشمنه، نمی خواد ما پیشرفت کنیم، یعنی چشم ندارند پیشرفت ما رو ببینن!
- تا فرهنگمون درست نشه این کشور دست نمی شه!
- زمان کورش و داریوش همه چیز سرجاش بود.. اگه برگردیم به اون دوران...
- حالا بذار یارانه ها رو قطع کنن اونوقت ببین چی به روزگارمون میاد!
با این جملات بیگانه نیستید، فرقی نمی کند که توی تاکسی باشید ، مهمانی یاحتی یک جلسه اداری در سطح کارشناسی و احیاناً بالاتر، این دیالوگ ها رد و بدل می شود؛ مربوط به امروز و دیروز و این دولت و آن دولت نیست، جملات کلیشه ای و تهوع آوری که بهترین بهانه برای توجیه کار نکردن و قانون گریز و قانون ستیز بودن است.
اگر از صراحت این نوشتار به تنگ می آیید لطفاً صفحات دیگر را بخوانید، در این نوشتار تلاش شده است " آینه ای در برابر آینه" خودمان بگذاریم، چه معجزه ها که نمی بینیم!
جانی ساعت ۲ از محل کارش خارج شد و چون نیم ساعت وقت داشت تا به محل کار دوستش برود، تصمیم گرفت با همان یک دلاری که در جیب داشت ناهار ارزان قیمتی بخورد و راهی شرکت شود.
چند رستوران گران قیمت را رد کرد تا به رستورانی رسید که روی در آن نوشته شده بود: ”ناهار همراه نوشیدنی فقط یک دلار”. جانی معطل نکرد، داخل رستوران شد و یک پرس اسپاگتی و یک نوشابه برداشت و سر میز نشست. گارسون برایش دو نوع سوپ، سالاد، سیب زمینی سرخ کرده، نوشابه اضافه، بستنی و دو نوع دسر آور و به اعتراض جانی توجهی نکرد که گفت: ”ولی من این غذاها رو سفارش ندادم.”
گارسون که رفت جانی شانه ای بالا انداخت و گفت: ”خودشان می فهمند که من نخوردم!”
اما جانی موقعی فهمید که این شیوه آن رستوران برای کلاهبرداری است که رفت جلو صندوق و متصدی رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.
جانی معترض شد: ”ولی من هیچ کدوم رو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ”ما آوردیم، می خواستین بخورین!”
جانی که خودش ختم زرنگ های روزگار بود، سری تکان داد و یک سکه ۱۰ سنتی روی پیشخوان گذاشت و وقتی متصدی اعتراض کرد، گفت: ”من مشاوری هستم که بابت نیم ساعت مشاوره ۱۵ دلار می گیرم.”
متصدی گفت: ”ولی ما که مشاوره نخواستیم!” و جانی پاسخ داد: ”من که اینجا بودم! می خواستین مشاوره بگیرین!” و سپس به آرامی از آنجا خارج شد...